جدول جو
جدول جو

معنی کلاه دیو - جستجوی لغت در جدول جو

کلاه دیو
(کُهَِ وْ)
دساسه، سماروغ سفید و آن رستنی باشد که آن را خایه دیس و کلاه دیو نیز گویند. (حاشیه منتهی الارب). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلاه گیس
تصویر کلاه گیس
زلف و گیسوی مصنوعی که بر سر بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاه دار
تصویر کلاه دار
کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(کُ هَِ دی)
صاحب الابنیه گوید: فطر را سماروغ خوانند و کلاه دیوان نیز گویند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل و کلاه زمین شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ رُ)
دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلاگیس شود
لغت نامه دهخدا
(رِ وْ)
کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت. کار دیو است و وارونه
لغت نامه دهخدا
گیسوی مصنوعی که زنان بیموی یا کم موی آنرا بر سر گذارند: می بینم روزی را که کچل شده و کلاه گیس بسر گذاشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه گیس
تصویر کلاه گیس
گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند
فرهنگ فارسی معین